گزارش سیاستی
صنعت و توسعه پایدار
استراتژی، گشوده شدن یک دریچۀ جدید پیش روی سازمانها است. اما شاید اغراق نباشد اگر بگوییم که بخش قابل توجهی از جامعۀ سیاستگذاری، اجرایی و حتی جامعۀ آکادمیک کشور، تحت غلبۀ پارادایمی تحت عنوان «برنامهریزی استراتژیک» قرار دارند. منظور از برنامهریزی استراتژیک، تمرکز بر ابزارهای تحلیلی و مدلهای گام به گام، برای دستیابی به استراتژی (چه درسطح شرکت، چه در سطح سازمان و چه در سطح کشور) است که عمدتا توسط گروه خاصی موسوم به برنامهریزان اجرا می شود. برنامهریزان، عمدتا در بخش برنامهریزی شرکتها و وزارتخانهها، تحت عنوان شرکتهای مشاورهای و در برخی دانشکدههای مدیریت، به ترویج ابزارها و مدلهای تحلیلی خود مشغولند. اما وقتی به دنیای واقعی نگاه میکنیم، یعنی به خاطرات مدیران و کارآفرینان موفق و همچنین به تاریخ نگاریهای صورت گرفته بر روی شرکتها و سازمانهای نوآور توجه میکنیم، چندان ردپایی از تحلیل و مدل و ابزار مشاهده نمیکنیم. از طرف دیگر، وقتی به عملکرد و خروجیهای برنامههای استراتژیک دقت بیشتری میکنیم، متوجه میشویم که یا بسیار شبیه هم هستند، یا به تجویزاتی کلیگویانه ختم شدهاند و نتوانستهاند به خلق یک مسیر جدید برای شرکتها (کشورها) منتهی شوند، و یا به سرعت در کتابخانهها بایگانی شده و تاثیر چندانی بر روی مسیر آتی شرکتها (کشورها) نداشتهاند. از همه مهمتر، شاهد هستیم که جریان مهمی از متفکران مشهور، به شدت به مخالفت با مفروضات برنامهریزی استراتژیک پرداختهاند و آنها را اساسا در تناقض با ماهیت بسیاری از شرکتها و سازمانها، با ماهیت نوآوری و تغییر، و اساسا با ماهیت زندگی در دنیای مدرن میدانند.