یادداشت سیاستی
اندیشکده حکمروایی فرهنگی و صنایع خلاق
صنایع فرهنگی؛ صنایع تبدیل باورها به مصنوعات
در سالهای اخیر، توجه به صنایع فرهنگی و اهتمام به ارتقاء جایگاه آن در بسیاری از کشورها دوچندان شده است. کشورها تلاش میکنند، محصولات فرهنگی بومی و سرزمینی خود را در مقیاس فراسرزمینی به اشتراک بگذارند و از این طریق، بخش اعظمی از مصرف فرهنگی جوامع دیگر را به خود اختصاص دهند.
«چه چیز درست است و چه چیز نادرست؟»
پرسش فوق، پرسش مهم همهی جوامع است. ابتنای کنش اعضای هر جامعهای به پاسخ این پرسش بستگی دارد. پاسخ به «چه چیز درست است و چه چیز نادرست» از «باور» برمیآید. این باورها هستند که صحیح و ناصحیح را میسازند و به رفتار اعضای جامعه جهت میدهند. در این باره، میتوان در تعریفی ساده و موجز بیان کرد که باور به مثابه هسته و لایهی درونی فرهنگ، سطح عمیقی از حالت موافقت با یک موضوع است که در افراد پدید میآید، دنیای افراد را میسازد و به آنها ثبات نظری میدهد (چاووشی،1393). در تعریفی دیگر باور را میتوان متشکل از نوع و چگونگی جهانبینی و جهت دادن به نگاه افراد یک جامعه نسبت به خدا، انسان و طبیعت دانست (روشبلاو و بورفیون، 1371: 124).
ساخت، پرداخت، تثبیت و توزیع باور
باورهای عمومی حاصل انباشت معرفت مشترک فرهنگیتاریخی اعضای یک جامعه هستند. میتوان در یک چارچوب و با استفاده از ابزارهایی، به این انباشت و لایهی درونی فرهنگ پرداخت و در تعمیق، تثبیت و توزیع آن کوشید. جهت دادن به توزیع باورها، مستلزم آن است که باور، عینیت یابد و به مصنوعات مبدل گردد تا در نتیجهی آن از بینش، کنش حاصل شود. ابزاری که بر باور، جامهی عینیت میپوشاند و باور را نمایان میکند «صنایع فرهنگی» است. در حقیقت میتوان گفت که این «صنایع فرهنگی» است که مسیر تعمیق و تثبیت باور را هموار و هدف توزیع باور را محقق میسازد.